>

درحال بارگذاری ....
به انجمن تخصصی هایپر تمپ خوش آمدید.شما در این انجمن میتوانید پاسخ سوالات خود را بیابید...!-انجمن هایپر تمپ! وارد یا عضو شوید
پنل کاربری
نام کاربري :

پسورد :

عضويت | فراموشي رمز عبور
ارسال پاسخ جدید
nima
آفلاین


ارسال‌ها :5
عضويت: 26 /9 /1392
محل زندگي:شوشتر-اهواز
سن:15
داستان های کوتاه

سلام دوستان عزیز در این بخش از انجمن چنانچه داستان های کوتاهی دارید در معرض نمایش بذارید

با تشکر

نـیــــــــــــمــــــا ترکــــــــــــــــــــســــــــتانـــــــــــــــے
nima
آفلاین



ارسال‌ها :5
عضويت: 26 /9 /1392
محل زندگي:شوشتر-اهواز
سن:15
پاسخ 1 :
داستان کوتاه شماره 1

دوست

روز اول کاری به شرکت رفتم. همه در حال صبحانه خوردن بودند که مردی خوشرو نزد من آمد واولین روز

مشغول به کار شدنم را تبریک گفت. از او خوشم آمد و پیشنهاد دادم که ناهار را هم با هم بخوریم. وقت ناهار

شد، اما او نیامد. یکی از دوستانش را دیدم که می‌گفت: این مرد پس از صرف صبحانهبرای کاری به بیرون از

شرکت رفته و در تصادفی جان باخته است.دوستش ادامه داد، در آخرین تماس او به من گفت:

با دوستی تازه‌وارد قرار دارم و باید هرچه زودتر به شرکت بازگردم!

نـیــــــــــــمــــــا ترکــــــــــــــــــــســــــــتانـــــــــــــــے
nima
آفلاین



ارسال‌ها :5
عضويت: 26 /9 /1392
محل زندگي:شوشتر-اهواز
سن:15
پاسخ 2 :
داستان های کوتاه

خوبی، خوب است

پایم تازه شکسته بود. صبح زود به مدرسه رفتم و در حالی که تلاش می‌کردم لنگان لنگان پله‌ها را بالا بروم یکی از همکلاسی‌‌های معلولم که سال‌ها بر روی صندلی چرخدار نشسته بود و من او را نمی‌دیدم، نزد من آمد و گفت: کیفت را به من بده، این‌طور راحت‌تر می‌توانی حرکت کنی. بسیار تعجب کرده بودم. او مرا تا در کلاس همراهی کرد و گفت: امیدوارم هرچه زودتر خوب شوی! اشک در چشمانم جمع شد و با خود گفتم: او هیچوقت خوب نمی‌شود، اما آرزوی بهبودی پای شکسته مرا دارد.

نـیــــــــــــمــــــا ترکــــــــــــــــــــســــــــتانـــــــــــــــے